حالا که رفته ای
هیچ راهی
مرا به جایی نمی برد
در حافظه ام می چرخم
همه کلید ها را گم کرده ام
شعری می نویسم
برای گل های مریم
برای مرگ
برای دیداری که اتفاق نمی افتد...
آری من آن ستاره ام، که فراموش گشته امو بی طلوع گرم تو در زندگانیمخاموش گشته ام.
آری
من آن ستاره ام، که فراموش گشته ام
و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
خاموش گشته ام.