خانه نشین خیال

می خواهم تا آخر عمر خانه نشین خیال تو باشم. به یاده رفتنت مثل

ابرها بغض کنم به نامه های ننوشته ات پاسخ بدهم و از پشت پنجره به

آرزوهایت سلام کنم.می خواهم تا انتهای این جاده همچنان بی قرار تو

باشم و تمام لحظه ها را به عشق دیدن تو طی کنم.می خواهم با تو از

حادثه عبور کنم.


کسی را نداشتم تا با او از رازهای کوچک بگویم.از دانه های شبنم بر

تیغه های علف کسی را نداشتم تا با او از رازهای بزرگ بگویم... از

انچه در دلم می گذرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد